ادامه مطلب
غــــــــــلاف آبـــــي زمين
تا از سورهء «نازعات» بيرون نشدهايم، باز هم به سراغ آيات معجز علمي ديگري در اين سوره ميرويم، و اين بار هم اگر چه نه در خود زمين، اما در پيرامون آن باقي ميمانيم.
خداي عزّوجلّ در اين سوره، داستان آفرينش زمين و آسمان را بيان ميكند. آيه (30 ) از اين سوره ميگويد: زمين بعد از آنکه شب و روز در آن به وجود آمد، شكل تقريباً بيضويي را به خود گرفت. آيهء (31 ) ميگويد: بعد از آن مرحله بود كه نخست آب و سپس گياهان در زمين آفريده شدند:
]أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَمَرْعَاهَا[
«از زمين آب و چراگاههاي آن را بيرون آورد»
سپس بعد از اين مرحله بود كه كوهها ايجاد گرديد، چه در آيهء 32 ميخوانيم:
]وَالْجِبَالَ أَرْسَاهَا[
«سپس كوهها را استوار گردانيد»
اكنون ببينيم كه نظر علم جديد در اين باره چيست؟
در يك نگاه اجمالي ملاحظه ميكنيم كه بررسیهاي دانشمندان پس از سالها عين نتايجي را به همراه آورده كه قرآن كريم چهارده قردن قبل آن را مطرح نموده است. علم جديد ميگويد كه زمين بعد از جدا شدن از اصل خود، سرد گرديد و بخار آبي كه پيرامون آن به وجود آمده بود، كثافت و سنگيني بيشتري پيدا كرد تا آنكه سرانجام از آن بارانها و سيلابها پديدار گرديدند. بارانها، سبزهها و نباتات را پديد آوردند و سيلابهاي ويرانگر نيز، واديها و درهها را ايجاد نمودند؛ عمليهيي كه خود منجر به پديد آمدن كوهها گرديد. در اين تطوّر سنگهاي زيادي نيز ذوب شدند كه تلها و تپهها را به وجود آوردند و سر انجام با پديد آمدن آب، زمينهء پيدايش حيات در روي زمين مساعد گرديد.
ملاحظه ميكنيم كه اكتشافات علم در این زمينه، گام به گام در راستاي مفاهيم قرآن به پيش ميرود.
@ @ @
پيشينيان تصور ميكردند كه آب فقط در چشمهسارها، جويبارها و نباتات موجود است و مواد سخت و جامد فاقد آب اند بناءً هرگز ممكن نيست كه اين مواد محتوي آب باشند. ولي تجربيات آزمايشگاهي نشان داد كه در هر چيز، نسبت معيني از رطوبت موجود است كه اين نسبت در سبزيجات و نباتات تا 95% و در مواد جامد و سخت تا حدود يك درصد در حال نوسان ميباشد. اما آيا تجربيات آزمايشگاهي، همان تفسير عيني آيهء مباركهء 74 سورهء بقره و آيهء 18 سورهء مؤمنون نميباشد؟
در آيهء نخست ميخوانيم:
]وَإِنَّ مِنْ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ[
«و از برخي سنگها آب نهرها ميجوشد و نيز از بعضي ديگر كه بشكافند آب بيرون ميآيد»
اين آيهء مباركه هزار و چهار صد سال قبل از تجربيّات علمي بشر، اثبات كرده است كه در هر چيز و حتي در سنگ هم نسبت معيني از آب وجود دارد، چرا كه از نظر قرآن، خداي متعال آب را در همهء زمين اسكان داده است. چنانکه در آيهء 18 سورهء مؤمنون ميگويد:
]وَأَنزَلْنَا مِنْ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ[
«و ما براي زندهگي شما آب را از آسمان به قدر معين به زمين نازل و (در اندرون زمين) مسكن داديم و محققاً در نابودساختن آب هم تواناييم».
همانگونهه كه از مفهوم آيهء مباركه پيداست، اين آب نازل گردانيده شده از آسمان، به نسبت و مقدار معيني ميباشد.
@ @ @
از اين امر که بگذريم، عمليهء آمادهسازي آب براي بهرهگيري انسان و زندهجانهاي ديگر از آب مطرح ميشود، كه اين عمليه نيز نظام دقيق و فرايند پيچيدهيي را داراست. قرآن كريم در آيهء 43 سورهء نور ميفرمايد:
]أَلَمْ تَرَى أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَاماً فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنْ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِيهَا مِنْ بَرَدٍ[
«آيا نديدي كه خداوند از هر طرف ابر را ميراند تا به هم ميپيوندند باز آنها را انبوه و متراكم ميگرداند آنگاه ميبيني كه قطرات باران از ميان ابر فرو ميريزد و نيز از كوههاي آسمان تگرگ فرو ميباراند»
قرآن در اين آيهء مباركه و آياتي ديگر، روش بهرهگيري انسان و زندهجانهاي ديگر را از آب، وابسته به جريان تبخير دوراني آن به وسيلهء خورشيد و سپس تشكيل آن به صورت كتلههاي ابري كوه مانند در طبقات جوي ميداند؛ چه از آنجا كه آب درياها و اقيانوسها نمكين است و نوشيدن آن براي بسياري از زندهجانها ـ كه نباتات هم در زمرهء آنها ميباشند ـ مضرّ و بلكه مهلك تمام ميشود و از سوي ديگر، اگر اين آب از نمك عاري باشد، در اندك مدتي متعفّن و فاسد گرديده و با تعفّن و فساد خود، عرصه را بر امراض و آفات چنان فراخ ميگرداند كه زمينهء ادامهء حيات در دريا و خشكه برچيده ميشود، پس بنابراين خداي عزّوجلّ خورشيد را مأموريت داده است تا اين آبها را به مقدار معيني تبخير نموده و در تصفيهخانههاي طبقات بالاي جو، يعني در كتلههاي وسيع ابر جا به جا گرداند و باز در مواقع معين، آن را با كيفيّتي شيرين و گوارا براي استفادهء انسان، حيوان و نبات، مجدداً به زمين برگرداند. اين ابرهاي متراكمي كه آب از آنها فرود ميآيد، به گونهيي ارتفاع ميگيرند كه در جهء حرارت قاعدهء زيرين ابر با درجهء حرارت در ارتفاع آن كاملاً متفاوت است و از آنجا كه هر چه بالاتر برويم، دماي هوا نيز پايين تر ميآيد، پس هر چه كتلهء ابر بالاتر برود، قطرات آب در آن نيز بيشتر تجمع ميكند تا بدانجا كه كتلههاي تشكيلشدهء ابر در سطوح فوقاني جو، كاملاً شكل كوهها را به خود ميگيرند، كوههايي كه قاعدهء آنها رو به زمين و قلهء آنها رو به آسمان است. و هر كس سوار طياره شده و در ارتفاع بلندتر از ابرها پرواز كرده باشد، ابرها را به صورت كوههايي عظيم مشاهده مينمايد، به همين دليل است كه تعبير به كار گرفته شده براي اين ابرها در آيهء مباركه، يعني تعبير «كوههاي آسمان» خود تعبير معجزانهيي است. خوب؛ اكنون در اين نكته دقّت كنيد كه بشر چه وقت به كشف عمليّهء تصفيهء آب درياها در ابرها قادر گرديد و قرآن در چه عصري آن را با چنين دقّتي توصيف نمود؟ قطعاً پاسخ دادن به همين يك سؤال، هر شكاكي را به ايمان به اين كتاب الهي واداشته و بر ايمان هر مؤمني نيز ميافزايد.و امّا آيهء 18 سورهء مؤمنون حامل معجزهيي ديگري از معجزات علمي قرآن كريم نيز هست، و آن عبارت از طرح قاعدهء امكان «گريز آب از جو زمين» مي باشد؛ چگونه؟ دقّت كنيد:ما ميدانيم كه فرود آمدن قطرات باران به زمين به نيروي جاذبهء زمين برميگردد كه اين نيرو، قوي تر از سرعت جزئيات آب براي فرار از كمربند جاذبهء زمين است. تحقيقات علمي نشان ميدهد كه سرعت لازمه براي فرار بخار آب از حوزهء نيروي جاذبهء زمين، 11 كيلومتر در ثانيه است. اما اگر به سيارهء «زهره» برويم كه اين سياره اندكي كوچكتر از زمين ميباشد، ميبينيم كه سرعت لازمه براي فرار بخار آب از ساحهء نيروي جاذبه زهره، در حدود 7 تا 10 كيلومتر در ثانيه، يعني كمتر از سرعت لازمهء فرار بخار آب از حوزهء جاذبهء زمين ميباشد. به همين دليل است كه ميبينيم بخار آب موجود در جوّ پيراموني زهره، كمتر از بخار آب موجود در جوّ پيراموني زمين ميباشد. و اگر باز كمي فراتر از آن به سيارهء مريخ برويم كه از سيارهء زهره كوچكتر است، ميبينيم كه سرعت لازمهء فوقالذكر به 5 كيلومتر در ثانيه تقليل مييابد. هم از اين رو غلاف آبي مريخ كمتر از غلاف آبي زهره است. و اما اگر باز از مريخ به عطارد برويم، مشاهده ميكنيم كه نظر به كوچكي بيشتر حجم آنكه در كل به اندازهء (1 بر 3) حصهء زمين بيش نيست، سرعت لازمه براي فرار بخار آب از آن باز هم كمتر شده و به حدود 5/3 كيلومتر در ثانيه تقليل مي يابد. و همين مقدار سرعت در واقع سبب شده است تا تمام گازهاي تشكيلدهندهء بخار آب در پيرامون عطارد، از جو آن به خارج گريخته و در نتيجه عطارد را كاملاً از غلاف آبي بيبهره گردانند. بديهي است كه وضع در همه سيارگان و كواكب كوچكتر از عطارد نيز به همين منوال است. بنابراين ممكن است كه اگر روزي سرعت گريز جزئيات آب از قوهء جاذبهء زمين بيشتر شود، آب از دورادور زمين نيز فرار نمايد، و اين همان حقيقتي است كه آيهء مباركه 18 سورهء مؤمنون به آن اشاره نموده است:
]وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ[ «و آب را به اندازهء معين از آسمان نازل كرديم و سپس آن را در زمين اسكان داديم، و محققاً كه بر بردن آب از «فضاي» زمين نيز قادر و تواناييم»
ملاحظه نموديم كه بر اساس تحقيقات علمي فوق الذكر، امكان گريز آب از جو زمين وجود دارد، كه اين امر البته به مشيت پروردگار بزرگ وابسته ميباشد.
آهــــــــــــــن و مــــنافع آن
بيشك كشف و بهرهگيري از آهن، يكي از بزرگترين رخدادهاي زندگي و تاريخ بشر بوده است، چه با اين رويداد عصر جديدي بر روي زمين آغاز گرديد. البته آهن از صبحگاه تاريخ زمين نيز در آن وجود داشته است، اما چون استخراج و ذوب آن نياز به وسايل پيششرفته و نيز حرارت شديدي دارد، پس فقط انسان عصر جديد توانست با به كار گيري روشهاي نو، به استخراج انبوه آن موفق گردد.
«گوسرودهارتمان» در كتاب «جهاني كه ما در آن زندگي ميكنيم» ميگويد: «زمين هاي پوشيده از جنگلهاي باتلاقي به تدريج تبديل به ذغال گرديد و آب اشباع شده با كربن در طبقات زمين رسوب كرد و همراه با خود همهء ذرات آهني را كه بر سر راه آن بود گرفت و همچنان به سرازيري خويش به سوي طبقات زيرين ادامه داد تا سرانجام در خاليگاههاي مياني صخرههاي بزرگ جا به جا گرديد. به اين ترتيب، آهن در طول قرنها در گريبان صخرهها پنهان ماند، بدون آنکه انسان از وجود آن آگاهي داشته باشد».
در واقع اين آهني كه سورهء 57 قرآن كريم يعني سورهء «حديد» به اسم آن مسمّي گرديده است، جايگاه و منزلت بزرگ و اهميت فراوان خود را در دگرگون ساختن چهرهء زندگي مادي انسان، مرهون بيان قرآن است كه صدها سال قبل از آنکه انسان به اهميت شايان آن متوجّه گردد، در رابطه با آن چنين گفت:
]وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ[
«و ما آهن را فرود آورديم كه در آن نيرويي سخت شديد و منافعي بسيار براي مردم هست»
بلي؛ بشر تا قرن هژدهم، يعني دوازده قرن بعد از نزول قرآن كريم، قدر و قيمت واقعي عنصر آهن را نميشناخت و اين صنعت در منتهاي ضعف خود قرار داشت اما ناگهان انظار جهانيان به سوي اين ماده جلب گرديد و دانشمندان براي كشف آسانترين شيوهها جهت استخراج آن، با يكديگر به مسابقه پرداختند و رفته رفته «آهن» به عصري اطلاق گرديد كه ترقي و تكنولوژي و تمدن از مشخصات و امتيازات برجستهء آن است.
و چنين است كه قرنها بعد از آنکه قرآن، آهن را به عنوان يك عنصر بسيار مهم در زندگي انسان معرفي ميكند، بشر به كشف اين راز موفق گرديده و به عمق اهميت آن پي ميبرد و ميداند كه فوايد و منافع آهن بيشتر از آن است كه بشود براي آن حدّ و مرز مشخصي را تعيين نمود.
در مقام تفسير علمي آيهء كريمه فوق، بي مناسبت نيست كه بدانيم، دانشمندان علوم جديد هنوز هم كه هنوز است به كشفهاي جديد كاربرد آهن در شئون مختلفهء زندگي انسان ميپردازند كه براي روشن شدن مقداري از عظمت اين عنصر، چند سطري را از باب مشت نمونهء خروار، بيان مينماييم.
يكي از نكات بسيار مهم در تركيب آهن، خواص هندسي آن ميباشد كه اين خواص در ساير فلزات معدني كمتر وجود دارد. از جمله اينکه آهن با وصف آنکه از بقيهء عناصري كه به خواص آن نزديك اند، سبكوزنتر است، اما مطلقاً قويترين ماده معدني براي ايجاد نيرو و فشار ميباشد. دو خاصيت مهم ديگري كه در آهن وجود دارد و در ديگر مواد اصلاً موجود نيست، يكي ميزان حرارتي است كه آهن با آن تغيير حالت ميدهد. اين ميزان معادل ميزان حرارتي است كه مواد ساختماني و از جمله بتون با آن درجهء حرارت آمادهء بهرهگيري ميشود. در واقع همين خاصيت است كه آهن را به عنوان شايستهترين ماده براي ساختمانسازي مطرح ميكند، چه اگر همچو ساير مواد معدني، معدل حرارت آن با معدل حرارتي بتون اختلاف ميداشت، ساختمانها در اندك مدتي درهم فرو ميريختتد؛ از آن رو كه تمدد و انبساط مواد از طرف روز، و انكماش آنها در شب كه وابسته به جريان تبادل گرما و سرما ميباشد، خود به خود زمينهء اين ويراني را آماده ميساخت، چه قطعاً اختلاف در درجه انبساط و انقباض ميان آهن و بتون ميتوانست به فوريت ميان ديوارها با سقف خانهها، شگافهاي بزرگ و خطرناكي را ايجاد نمايد. اما وجود حالت واحد و همساز انقباضي و انبساطي ميان آهن و بتون سبب ميشود كه انبساط و انقباض آنها تحت تأثير حرارت و برودت، در يك حالت همآهنگ و واحدي انجام گرفته و در نتيجه ساختمانها بتوانند، با وصف تغييرات كيفيي كه معلول تغييرات و دماي هوا و قوانين خاص آن ميباشد، مصونيت خود را حفظ نمايندو هم از اين رو است كه آسمانخراشها و ساختمانهاي بزرگ و عظيم را با بتون مسلح به آهن بنا ميكنند؛ زيرا اين تركيب، از هر تركيب ديگري و از جمله تركيب سنگ و سيمان و بلكه از هر دو، مستحكمتر و نيرومندتر ميباشد.
دومين خاصيت آهن، خاصيت مغناطيسي آن است كه به سهولت ميتواند در فن هندسهء الكتريكي به كار گرفته شود، و از اين طريق است كه ايجاد ابزارهاي برقي و ماشينهاي مولد برق و تكنولوژي وابسته به آن، ممكن و آسان گرديده است.
از آن گذشته، مقادير و كميتهاي بسيار عظيم آهن در زمين ما وجود دارد، چه آهن از جملهء معادني به شمار ميرود كه تا كنون جز مقادير اندكي از آن استخراج نگرديده است. چنانكه خبرها به طور منظم اكتشاف معادن جديد آهن را به ما اعلام ميكنند. به علاوه هزينهء استخراج آهن نيز از باقي فلزات كمتر ميباشد. همانگونه كه از تركيبات آهن خام، بسياري از انواع مختلفهء فلزات ديگر از قبيل فولاد و غيره به دست ميآيد كه هر كدام عرصهء بهرهگيري خاص خود را دارا ميباشند.
در نتيجه ميتوان گفت كه آهن امروزه به عنوان پايه و اهرم اساسي صنعت و تمدن جديد بشري كه عرصههاي مختلف زندگي بشر به آن متكي است، و در جنگ و صلح، در سازندگي و ويرانگري حرف اول را ميزند، مطرح ميباشد و بي شك اين يكي از شواهد زنده حقانيت قرآن كريم است كه فرمود: «بي شك در آهن براي مردم منافع عظيمي است».
خواب، برون فگني موقت روح است
از ديرزماني است كه بررسیهاي علم، براي يافتن علت ظاهري خواب آغاز گرديده است. خواب چيست و تفسير آنچه كه در خواب رونما ميشود چه ميباشد؟ سؤالي است كه علم جديد از بيان پاسخ روشن براي آن ناتوان بوده است.
در آغاز امر، اسباب و عللي كه پديد آورندهء خواب اند، با تفسيرهاي گونه گون، اما نادرست علمي رو به رو گرديد. عدهيي از دانشمندان خواب را تمايل نيرومند انسان خسته براي استراحت تعبير نمودند. اما اين تفسير به اين دليل ابطال شد كه تنها انسانهاي خسته و كوفته نيستند كه خواب ميشوند بلكه همهء انسانها، چه آنها كه درگير كارهاي شاقّه و پرزحمت اند، و چه آنها كه در بستر ناز و نعمت افتادهاند، نياز شديدي به خواب داشته و در ساعاتي معين ميخوابند. بنابراين هيچ يك از آسودگي جسمي و راحت رواني نميتوانند نياز به خواب را در اين انسان مستريح و مرفه برطرف گردانند.
دكتور «هريوارد كارنگتون» عضو جمعيت بررسیهاي روحي ميگويد:
«پژوهشگران در گذشته نظريات متعددي را پيرامون تفسير پديدهء خواب ارائه كرده اند، اما همهء اين نظريات به اين علت رد شد كه حتي يكي از آنها هم براي اين پرسش پاسخي واقعي ارائه كرده نتوانست. مثلاً يكي از اين نظريات تحت عنوان «تعاملات كيمياوي» مطرح شده و ميكوشد تا خواب را معلول وجود مواد سمي در داخل جسم وانمود سازد و بگويد: جسم انسان در خلال ساعات بيداري مواد سمي توليد ميكند كه خواب اين مواد سمي را دفع مينمايد. يا نظريّهء ديگري كه خواب را معلول حالات پيچيدهء دوران خون مغز انسان ميداند. يا آناني كه ميگويند خواب معلول وجود غدههاي مخصوصي در بدن است. يا كساني كه خواب را نتيجهء رخوت عضلات ميدانند. كه در واقع هيچ كدام اين نظريات نتوانست تفسير علمي دقيقي را براي اين پديده ارائه نمايد. تا آنكه علم سرانجام اعتراف كرد كه پديدهء خواب، تفسير مادي روشني ندارد بلكه خواب برون فگني موقت روح است و روح در خلال ساعات خواب، به طور موقت از جسم خارج ميشود».
دانشمندان، اين يافتهء جديد علم را پيروزيي ميدانند كه پيروزي ديگري را به دنبال خويش ميكشد چرا كه با اين تفسير، رؤياهايي كه انسان در خواب ميبيند و اين رؤياها بعد از بيداري به مدتي كوتاه و يا طولاني تحقق هم پيدا ميكنند، نيز تفسير ميشود. دانشمندان بعد از آزمايشهاي بسيار به اين نتيجه رسيدند كه اغلب آنچه را كه انسان در خواب ميبيند؛ اعم از آنكه ديدنیهاي وي از مكانهاي معيني باشد يا از انسانهايي معين، چنانچه در بيداري نيز براي اولين بار آن رؤياها را ببيند، فوراً آنها را ميشناسد. دانشمندان از این تطابق دقيق مشاهدات انسان در حالات خواب و بيداري، شگفتزده شدهاند.
از نخستين كساني كه بر وجود اين حقيقت دليل ارائه كرد، دكتور «هدسون تتل» بود. او در كتاب «اسرار روحي» خود ميگويد: «يكي از دلايلي كه اثبات ميكند روح در هنگام خواب از بدن خارج ميشود و به سياحت ميپردازد، آزمايشي است كه بر روي يكي از خانمها انجام گرفت؛ اين خانم كه كور مادرزاد بود، پديدههاي زيادي را در خواب ميديد و به روشني و دقّت عجيبي آنها را تعريف و توصيف ميكرد. چون اين خانم وفات يافت، بلافاصله بعد از فوت جسمش را بالاي ميز تشريح بردند و با تشريح دقيق جسم، مشخص گرديد كه اعصاب بينايي وي از اول مرده بوده و او اساساً از وجود اعصاب بصري محروم بوده است».
اما علم در زماني كه قرآن كريم اين حقيقت را در آيهء 42 سورهء زمر بيان مينمود، كجا بود كه سالهاي متمادي را به دنبال كشف اين حقيقت علمي در وادیهاي گمان و خيال و آزمايش حيران و سرگردان نميماند!
بياييم اين معجزهء علمي قرآن كريم را كه در آيهء 42 سورهء زمر آمده است، با هم مرور نماييم:
]اللَّهُ يَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتفکّرونَ[
«خداوند تعالي در وقت مرگ ارواح را قبض مينمايد و آن كس كه نمرده است، قبض ميكند روح آن را در وقت خواب. پس نگاه ميدارد ان را كه حكم مرگ كرده است بر آن. و رها ميكند آن ديگر را تا وقت معين، بي شك در اين حقيقت نشانههاي روشني است براي كساني كه تفکّر كنند»
ملاحظه ميكنيم كه قرآن كريم به روشني و صراحت تمام، خواب را با مرگ همانند شمرده است؛ يعني همان خروج روح از بدن كه در مرگ به طور دايم و در خواب به طور موقت رونما ميشود. بنابراين علماي شريعت با تكيه بر آيات و احاديث، خواب را «موت اصغر» ميدانند و بي آنکه از جدال علمي دانشمندان علوم جديد در رابطه با اين پديده به طور شايد و بايد آگاه باشند همه بر اين عقيده اند كه خواب در واقع مرگ صغري است چه روح انسان در مدت خواب از بدن خارج گرديده و به سير و سياحت روحاني خويش ميپردازد.
@ @ @
باز هم در موضوع «خواب»، قرآن كريم نخستين كتابي است كه از منافع خواب از طرف روز ياد نموده است؛ چنانکه در آيهء 23 سورهء روم ميخوانيم:
]وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ[
«و از نشانههاي قدرت پروردگار، خواب شماست در شب و روز»
در سنت نبوي كه شارح قرآن كريم است نيز ملاحظه ميكنيم كه به خواب چاشتگاه «قيلوله» توصيه شده است.
اما اين امر كه آيا خواب از طرف روز، داراي منافع و فوايدي است يا خير؟ از نظر علم بشري مورد ترديد بود تا آنكه اخيراً علم به راز منافع عظيم خواب روزانه پي برد و دانشمندان عرصهء طب به اتفاق نظر اعلام كردند كه: خوابهاي لحظهيي و كوتاه مدت روزانه، نه فقط خستگي و كوفتگي بدن را برطرف ميسازد، بلكه فشار خون را نيز در حدود 15 ـ 30 ملي متر پايين آورده و از فشار مضاعف بر قلب نير ميكاهد و به آن آرامش و توان مجدد ميدهد. چنانكه به مشاهده و تجربه اين امر نيز به اثبات رسيده است كه خواب قبل يا بعد از پرداختن به يك كار بدني يا فكري، در تجديد نشاط و طراوت جسم و فكر و سلامتي عمومي بدن سخت مؤثر و كارساز است.
از آقاي «م ـ ديبو» عضو يكي از دورههاي سناي امريكا و سخنران مشهور آن پرسيدند كه چگونه ميتواند چندين شب به طور متوالي سخنراني نموده و در عين حال به كار خستهكن روزانهء خويش نيز ادامه دهد؟ او در پاسخ گفت: «من بانكي از خواب دارم كه هيچ چك بيداري را از آن نميكشم، مگر اينکه در همان روز واپس سهم خواب را به آن واريز ميكنم. بنابراين پشتوانهام در اين بانك هميشه پا بر جاست». مدير تربيت بدني دانشگاه «بيل» به شاگردانش يك نصيحت هميشگي دارد و آن اين است كه «يك لحظه خواب سبك را در نيم روز هرگز فراموش نكنيد».
«ديل كارنگي» نيز، در كتاب «با نگراني وداع و زندگي را آغاز كن» ميگويد: «جان د. روكلفر» توانست دو عدد قياسي را در يكديگر ضرب نمايد: اول اينکه بزرگترين سرمايهء جهان را در زمان خويش به دست آورد، و دوم اينکه تا سن 92 سالگي زندگي كند. اما شما بايد بدانيد كه چگونه او توانست به اين موفقيت دست يابد؟ در رابطه با طول عمر او بايد گفت: شايد دليل نخست آن عامل وراثت باشد، ولي به طور قطع دليل دوم آن عادت نيم ساعت خواب بعد از ظهر روزانهء وي بود كه هر روز در دفتر كارش براي مدت كمي به استراحت ميپرداخت».
و بدين گونه است كه اعجاز آيهء مباركهء 23 سورهء روم در روشنايي علم جديد مبرهن ميگردد.
جنزدهگي يا مساس روحي
توجّه و اهتمام بشر به حفظ و حراست حياتش، قضيهيي است كه در ذهن و روان هر انسان براي خود جاي خاصّي را باز كرده است و حتي انسان اوّليه نيز از اين سودا، آسودهخاطر نبوده است. به كارگيري مغارهها و دخمهها توسط انسان اوليه، تنها به جهت حمايت و حراست حياتش در برابر آفتهاي طبيعي و آسيب حيوانات درنده بود. سپس در عصرهاي بعدي، انسان متطوّر از اين حد پا فراتر نهاده، تلاش و توجّه خويش را فقط به دفع آفات معطوف نساخت بلكه براي پاسداري از سلامتي خويش، با امراض نيز به پيكار برخواست.
علامه «جورج سارتون» در كتاب «تاريخ علم» ميگويد: «در هر تمدني از تمدنها اولين تطوّر در علم طب رونما ميشود؛ زيرا نياز به طب، هم عام و همگاني و هم بسيار شديد است به نحوي كه هيچگاه نميتوان از آن غفلت كرد. گياهان و حبههاي دارويي، در عصر ما قبلالتاريخ شناخته شده بودند اما شواهد زياد غير قابل انكاري بر امر نيز وجود دارد كه يك نوع عمليات شجاعانه جراحي را در ما قبل التاريخ به ثبت ميرساند؛ زيرا در جمجمههاي به دست آمدهء فوسيلي آثار جراحي به مشاهده رسيده است».
اما نكتهء بسيار مهم كه مورد بحث ما نيز ميباشد، كشف اين واقعيت است كه در قديميترين آثار طبي تاريخ، براي معالجهء مرض شياطين «جن زدگي» جاي مخصوصي باز شده است . به طور مثال، قديميترين و هم مشهورترين كتاب طبي تاريخ كه به دست ما رسيده است، كتاب «ايبرز» است كه حدود 2000 سال قبل از ميلاد نوشته شده. طول آن (23/20) متر و عرض آن (30) سانتي متر و مشتمل بر (877) نسخهء طبي است كه (12) نسخهء آن به مرض «مساس روحي شياطين» اختصاص يافته است.
بعد از اين دوره، «فيثاغورث» فيلسوف يوناني (580 ـ 510 ق م) ميآيد و سپس «بقراط» كه به نام پدر طب معروف گرديده. و باز «جالينوس»، «اريستوتل»، «يلاتو»، «هيروفيليس» و «ايراستوتس»... و همهء اینان به وجود امراض ناشناخته در انسان قايل اند كه اين امراض را به سحر يا قداست وابسته دانسته و حتي مرض «صرع» را به نام مرض مقدس ياد كردهاند. بعد از اينان نيز تفکّر «امراض شياطين» رواج پيدا كرد تا بدانجا كه مرتاضان و متعبدان آلماني همچون «وامر» و «اسيرتجر» ادعا كردند كه 72 سرلشكر شياطين را به قتل رسانده و (7045926) شيطان عادي را نيز نابود كردهاند.
از سوي ديگر نظريات متعددي در ارتباط به بعضي از بيماریهايي كه اعراض آنها با اعراض امراض عضوي شناخته شده منطبق نيست ارائه گرديد و سپس با پيشرفتهاي علم طب، كشف بيماریهاي روانيي كه ريشهء آنها در درون روان انسان است نيز ممكن گرديد. البته اين امراض، علاوه بر امراض عصبيي است كه در نتيجهء بيماري عارض بر دستگاه عصبي انسان رونما ميشوند و نيز علاوه بر امراض عقليي است كه به علت ناراحتي عقلي پديد ميآيند. گفتني است با تمام پيشرفتهاي عظيمي كه در عصر حاضر بشر در ميدان طبابت به آن دست يافته است، باز هم علم طب با بيماریهاي ناشناخته و پيچيده يي رو به رو ميشود كه ظاهراً هيچگونه اعراض و علايم عضوي نداشته و اگر هم در مواردي اعراضي مشابه اعراض امراض عضوي را از خود بروز ميدهند، اما با آزمايشهاي لابراتواري مشخص ميگردد كه در واقع عامل اين بيماریها چيزهاي مجهول ديگري است. از قبيل سردردهايي كه هيچگونه علت خاصي براي آن پيدا نكردهاند و امثال آن.
اما علم طب اخيراً به نتايج قاطعي در بارهء اين گونه امراض دست يافته و نام «مساس روحي» را بر آن نهاده است و آن عبارت از تهاجم يك روح نا پيدا بر يك انسان است كه مسبب امراض عقلي، يا عصبي، يا عضوي براي وي ميشود و اين روح مهاجم گاهي انسان را به ارتكاب جرايم عليه ديگران يا عليه خودش واداشته و جز آنچه كه اسباب تباهي وي است، چيز ديگري را به وي القا نميكند.
دكتور «كارنگتون» سايكولوژيست معروف، در كتاب «پديدههاي جديد روح» ميگويد: «حالت مساس روحي امروزه يك حالت واقعيي است كه علم ديگر نميتواند آن را ناديده انگارد؛ زيرا صدها و بلكه هزاران تن هم اكنون به آن مبتلا ميباشند». دكتور «وبستر» متخصص بخش عقلي جامعهء اطباي امريكا نيز ميگويد: «من از ديرزماني است كه ارواح مبتلا به جنون را ميبينم، بلكه حتي بعضي اوقات از اين ارواح چيزهايي را هم ميشنوم. اما من در ارتباط با آن ديوانگاني كه در بارهءشان ميگويند: هيچ اميدي به هوشياري آنان نيست؛ بر اين باورم كه غالباً يك روح مهاجم سركش و قوي، سلطهء جابرانهء خود را بر آنان قايم نموده است». دكتور «هاسيلوب» در تعريف «مساس روحي» ميگويد: «مساس روحي يا جنزدگي تاثير خارق العاده يي است كه يك شخص آگاه خارجي بر عقل و جسم يك شخص حساس وارد ميكند». اما دكتور «ويكلانه» عقيده دارد كه كه : «چنانچه حالات مساس روحي مورد معالجه قرار گيرد، بدون ترديد نيمي از بيماران بستري شده در شفاخانههاي عقلي و عصبي، شفاخانهها را ترك خواهند كرد».
با كشف بيماري «مساس روحي» يا جن زدهگي، يافتن راههاي درمان آن نيز از نظر علم جديد ممكن گرديد كه براي آن نام «درمان روحي» را اطلاق كردند. و هرچند معالجهء روحي در مجامع علمي هنوز هم گامها و مراحل ابتدايي خود را پشت سر ميگذارد، اما روشهاي اين معالجه بيشتر از حد انتظار علماي طب، در حال پيشرفت و توسعه است و در دانشگاههاي بزرگ براي آن مضامين و كرسیهاي ويژهيي مدّ نظر قرار داده شده است و از آن جمله در دانشگاه «اكسفورد» و «كمبريج». همزمان در تمام كشورهاي دنيا، معاينهخانههاي درمان روحي باز گرديده، كتب، نشرات، روزنامهها و مجلات خاصي نيز در اين عرصه فعاليت مينمايند. همچنان دكتوران و پروفيسران معروف جهاني كه دنيا به توانايي و شايستگي علمي آنان اعتراف دارد، به اين نوع درمان فراخواندهاند. از آن جمله دكتور «الكسيس كاريل» برندهء جايزهء نوبل در جراحي كه ميگويد: «گاهي بعضي از فعاليتها و جهشهاي روحي، تعديلات و تحولات مشخص وظيفوي و تشريحي را در بافتها و اعصاب جسم با همديگر ايجاد مينمايند كه اين فعاليتها، حقيقت بعضي از ارتباطات هنوز ناشناخته در زنجيرهء عمليات سايكولوژي و عضوي را نمودار ميسازند. و جود اين ارتباطات، اهميت ملموس آزمايشها و پژوهش هاي روحي را كه هنوز هم دانشمندان علوم صحي و همچنين مربيان و جامعهشناسان به آن بياعتنا هستند، به اثبات ميرساند. در حالي كه اين پژوهشها ميتواند دنياي جديدي را به روي انسان بگشايد».
دكتور «ادوين فريدريك پاور» استاد امراض عصبي در دانشگاههاي امريكا كه مؤلف چندين كتاب در بارهء «درمان روحي» است ميگويد: «دانشمندان علوم مادي طبيعتاً از اين امر بخشوده بودند كه به وجود هر گونه نيروي معالج خارج از حوزهء وسايل سنّتي طبي تسليم شوند و يا تأثيرگذاري و تأثير پذيري شخصيتي و روحي را بپذيرند. اما عدم باورمندي دانشمندان فوق الذكر به اين حقيقت، نميتواند صحت هزاران مواردي را ابطال نمايد كه درمان روحي در آنها به طور قطع به اثبات رسيده است».
همهء اين حالات و موارد، درمان به وسيلهء روح غير مرئي را كه قدرت آن مافوق بشري است گواهي ميدهند تا جايي كه اخيراً اين مشاهدات حتي شكاكترين دانشمندان علوم مادي را نيز، به امكان وجود نيروي معالج خارج از جسم كه هيچگونه رابطهء شناخته شدهيي با هيچگونه عمليّهء طبي و يا عقلي ندارد، قانع و معترف ساخته است.
بنابراين، علم جديد فقط در همين اواخر به بيماري يي كه بر آن نام «مساس روحي» را گذاشته اند، معترف و متوجّه گرديده است، در حالي كه قرآن كريم چهارده قرن قبل در آيهء 275 سورهء بقره ميگويد:
]الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنْ الْمَسِّ[
«آن كساني كه رباخوار اند، در روز قيامت برنخيزند جز به مانند آناني كه در اثر مساس و وسوسهء شيطان ديوانه شدهاند»
آري؛ چهارده قرن است كه مؤمنان به اين دين مبين، به بيماریهاي جنونزدگي معترف بوده و از طريق دم و دعا و التجا به آيات شفابخش قرآن كريم، به درمان آنها ميپردازند و شعار همهء مؤمنان در همهء امراض جسمي و روحي يي كه به سراغ آنان ميآيد، توسّل به دعا قبل از توسل به دواست و ما در اين زمينه كتابها و مؤلفات مستقل و فراواني داريم كه مورد استفادهء خواص و عوام مسلمين قرار دارد.
نظرات شما عزیزان: